درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

بر آدم خسته ...

فشار

سردرد 

خستگی

خواب آلودگی

انفجارهای گاه و بی گاه

داد و بیداد کردن های بی وقت سر خودم و خدا


چقدر مزه می دهد بعد از یک دعوای درست و حسابی با خدا و کلی کفر گویی بروی خیلی راحت کپه مرگت را بگذاری، ساعت را کوک نکنی و بدون آلارم ساعت چهار صبح از خواب بپری


انگار نه انگار...


فکر کنم خدا هم می داند بر آدم خسته حرجی نیست و زیاد سر به سرش نمیگذارد



این خدای بیکار با حوصله ی گوش شنوا ... این خدای خوب

نظرات 4 + ارسال نظر
سعیده شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 05:54 ب.ظ

سلااااااااااااااااام

آره
خدای بیکار با حوصله ی گوش شنوا...خدای خوب
خدای درهای بسته
خدای در های باز
و
راحم العبرات

و امروز صبح وقت اذان چقدر خوب به حرف هایم گوش کرد!.
به غر هام
به خستگی هام
به کم آوردنام
...............
خودمم خسته شده بوده بودم اینقدر غر زدم
خوابم برد :)))

یادم رفته بود ازش تشکر کنم
و خوابیدم
ولی یادم هست که حالم بهتر شده بود.
خوشمزه بود این سبک حالی :)))

و
یادم آوردین که تشکر کنم
،ممنونم.


ببخشید نظرم طولانی شد...
شاد ِ شاد باشید همیشه.

سلام

چی بگم هر چی بگم...

کام‌ تون پر از حال های خوشمزه

خواهش می کنم
اطاق سمت راستی است اینجا، راحت باشید

غریبه یکشنبه 17 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام
نشستی و داری فکر میکنی . صدات که در میاد ، فحش و لعنت و هزار هزار دل خوریه که مثه خوره بهت چسبیدن ، مثه کنه ولت نمیکنن و تو همه ئ اینها رو تقصیر یکی میدونی چون غیر از اون کسی تو زندگی ت تاثیر گذار نبوده
بعضی از این کفر گویی ها داداش من تازه آغز ِ مسلمونیه
چون تازه میگیری که غیرش بیکاره اند و فقط خودشه که هست و تجربه ثابت کرده که اگه صادق باشی تو این حالت کلی هم باهات حال میکنه
یک همچنین خوش مرامیه این بیکار باحوصله
اما وای به حال اون وقتی که صادق نباشی و بخوای مثه دو ماه پیش ت باشی که سرش غر زدی ، اون وقته که چنان در کاسه ئ مبارک میزاره که هیچ گاو نه من شیردهی در کاسه توالت نگذاشته باشه
آره یره یه همچین چیزی هسش این والامقام

پس بر تومبارک باد این تازه مسلمانی
شیرینیش رو بده فقط
مبارکه

یره جان

من کلا تو حالت سینوسی ام. اون والامقام هم مونده با من چه بکنه.

مام که پررو

محسن چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:07 ق.ظ http://after23.blogsky.com/

چهار صبح بدون آلارم بیدار بشوی که چه بکنی؟

برمیخیزم صباح، صبوح را میزنم به رگ، سوار مرکب چهار چرخ میشوم میروم پشت کوه های بلند فعلگی، بهر لقمه نانی

محمد چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 09:24 ق.ظ

استاد یره! وقت کردی با حضرت والاتون یه کشتی هم بگیر، کی میدونه شاید برنده شدی و به مقام ممدائیل نائل آمدی!

آقا تو فکرش هستم، منتظر فرصت مناسبم

اینقدر خوبه که جناب والا نمیذاره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد