خانه عناوین مطالب تماس با من

درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

پیوندها

  • هشوت (سیاه مشق به زبانی دیگر)
  • فوتوبلاگ آماتوری من
  • بعد از بیست و سه
  • کتاب هایی که می خوانیم
  • فیلم هایی که می بینیم
  • و ذهـن پلکـ مےزند
  • اتاق وسطی
  • پادشاه فصل ها،پاییز
  • نیلوفرانه

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • مرا به عشق تو...
  • نمی ایستم
  • مرگ کسب کار من است در حضور عشق درخت های سخنگو
  • تبر میزنم به دلم
  • ناگفته های زیاد
  • می خوتَن و ویرسِن ماجرا
  • میوه تر و تازه
  • متولد ژانویه
  • اثر او
  • آن اسب آمد
  • شروه
  • شاعر معرها
  • آهو
  • خواب
  • آن یار عیار

بایگانی

  • اسفند 1393 1
  • دی 1393 1
  • آذر 1393 1
  • مهر 1393 2
  • مرداد 1393 3
  • تیر 1393 1
  • خرداد 1393 3
  • اردیبهشت 1393 1
  • اسفند 1392 1
  • آذر 1392 2
  • آبان 1392 1
  • مهر 1392 3
  • شهریور 1392 2
  • مرداد 1392 2
  • خرداد 1392 2
  • اردیبهشت 1392 1
  • اسفند 1391 3
  • بهمن 1391 3
  • دی 1391 1
  • آذر 1391 1
  • آبان 1391 1
  • مهر 1391 4
  • شهریور 1391 2

آمار : 28816 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • مرا به عشق تو... چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1393 22:40
    مرا به مال و منالت، به خانه ات مرا به روی تو چشمت، دستانت مرا به لحظه های ماندن و رفتن مرا به عشق تو اسم تو، دردهایت مرا به شعله های دمادم، شراره های دیروزی مرا به گرمی دستت به روی دستانم مرا به چشمه های جاری اشک به آبروی رنگ پریده به چشمهای زمرد، موی طلا رنگت مرا به پریدن میان حرفانت بغل شدن، بوسیدن شنیدن صدات موقع...
  • نمی ایستم دوشنبه 22 دی‌ماه سال 1393 19:19
    نمی دونم تو سر و کله این مردم چی میگذره. یه روزشون نشد عین هم باشه. هر روز یه رنگ و بوی تازه ای دارن. کلا ملت خیلی تنوع طلبن... درستم نیست خب آدم دیروزش عین امروزش باشه. درست، ولی نه اینکه دیروز یه آدمی باشی و امروزم یه آدم دیگه. ثبات شخصیتم بد چیزی نیستا. *************************** تو کوله ما همیشه خوردنی هست....
  • مرگ کسب کار من است در حضور عشق درخت های سخنگو شنبه 22 آذر‌ماه سال 1393 01:35
    تو این زمانی که گذشت، این هفت هشت سال مصداق این «یک روز چون زنجیر بر پای من افتادی» بودو منم مصداق «یک عمر همچون سایه بر پای تو افتادم» گاهی وقتا چنان بد زنجیری به دور آدم پیچیده میشه، حالا یا خودت کردی یا حوادث و اتفاقات و یا کسی و کلا بیشتر مواقع اینا با هم به صورت ترکیبی، که وقتی این زنجیر هر چند مجازی هستو اغلب...
  • تبر میزنم به دلم چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1393 20:58
    تبر میزنم به دلم تیشه فرهاد مجسمه را باید ساخت تیر میزند به دلم کمان آرش عشق را باید باخت های کیوپید جان، جان برادر دست بردار از این خونابه تکه پاره شده جایی مانده برای نشانه گیری، بزن حیا نکن های خداوندگار عشق حتمن باید رعد ببارد به سرت با تبر زئوس ای زاده ونوس مرا به حال خودم بگذار بگذار اینجا باران ببارد خشکاندی هر...
  • ناگفته های زیاد جمعه 11 مهر‌ماه سال 1393 22:38
    می دانم که خدا دوستم دارد خوب می دانم وقت هایی که خرابم، بی حالم و حوصله اش را ندارم مثل تازه معتقدها یقه اش را میگیرم که نشانه ات کو چطور باورت کنم نشانه چنان با پتک روی سرم فرود می آید یادم می رود نشانه چه رنگی بود از این علاقه او همین بس که خریدار آبروی نداشته ام پیش خودش است پیش دیگران این ستار بودنش برای من...
  • می خوتَن و ویرسِن ماجرا سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1393 13:27
    آقا اَما ایتا گَنده گال دَریم شیم اَمی پئرَ خانه می مار اَ چند روز که اَما نِیسَ بیم، غذا و ما یحتاج یکساله دوکونه اَنه میان. اَمی تلاش هم برا سبک کودَن بی فایده. خلاصه هوتو که خرَ خورجینه بار زنید می مارم اَمی خورجین پُر ئونه. وقتی آماده رفتن بِم، حس مردان آهنینَ دَرَم که خایید چرخ اعصاره اَمرا چرخ بزنید، اَجور اَمی...
  • میوه تر و تازه پنج‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1393 00:30
    وقتی برای چیزی جنگیدی، قدمای سخت برداشتی، دویدی، جون کندی و وقت گذاشتی. آزمون و خطا کردی و از خط قرمزاش گذشتی و بخشیده شدی و بخشیدی تا بهش برسی.. خب تو یه همچین حالتی حسابی ارزش اون چه رو که الان داری می فهمی اما کسی که با تو این مسیرو نرفته شاید سخت باشه بگی حق داشتن اون چیز خوشمزه رو نداره، نه ولی به هیچ عنوان هم...
  • متولد ژانویه چهارشنبه 1 مرداد‌ماه سال 1393 14:51
    تو همون نامردی هستی که به یمن ورودت هرچند زمستونی هستی برفا حسابی آب میشن و بهار میشه کافیه با چشمای خندونت یه نگاه به دور و برت بکنی اونوقت اصلا تعجب نداره آدم تمام بدبختیاش یادش بره تو آدم خاصی هستی آدما دورت جمع نمیشن همچین کاتوره ای به دور مدارت میچرخن انگار هسته ای چیزی باشی هر کی هم باهات گشته چه حالا خوبی بهش...
  • اثر او چهارشنبه 11 تیر‌ماه سال 1393 12:48
    اثر او آنچنان است که دوست دارم سر روی زانوانش بگذارم وقتی برایم قصه می گوید و هی زار زار گریه کنم او آنچنان است که درون جمع هم دست می کشد روی سرم بی هیچ خجالتی و من سر روی شانه اش میگذارم بغض می کنم و او با من حرف میزند و وقتی من با او حرف میزنم حواسش هست حتی وقتی خودم هم حواسم سر جایش نیست آنچنان است این رفت و آمد...
  • آن اسب آمد چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1393 23:40
    آن اسب آمد. آن اسب باز آمد. آن اسب با استخوان های بیرون زده اش آمد، دلمان را کباب کرد. آن اسب که عین بچه های تنبیه شده یک لنگه پا ایستاده، آمد. نمی دانم چه بر سر مردم آمده اما چون یک اسب جوان راه گم کرده و به باغشان رفته این جور پایش را قلم می کنند. نمی دانم چه بر سر مردم آمده که دست قلم کردن پایش را دارند اما نه خیال...
  • شروه شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1393 13:16
    نمیدونم این شروه چیه که تو دوره های زمانی مختلف همیشه با من بوده و شنیدنش همیشه به عنوان یه گونه خاصی از موسیقی ما برام لذت بخشه این نوای عجیب و غریب و آشنا برام دوست داشتنیه. منو میبره به سال های قبل، میبره به مکان های خاص... کلا یه جوری میشم وقتی گوش میکنم... این یکی از سعید شنبه زاده اس شروه
  • شاعر معرها پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1393 14:46
    من منتظر تماس کسی نبوده ام عاشقانه خراب کسی هم نبوده ام صد بار چرخ خورده روزگارم و من نه، منتظر سلام کسی نبوده ام این سایه ها که هزار سال است با من اند و من نه، سایه ی سایه های خودم هم نبوده ام اینقدر بخت برگشت که راه رفتنم گم شد درگیر واژه های او، درگیر دیوانگی خودم نبوده ام هی واژه ها را او می نویسد واژه هایم را من...
  • آهو شنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1393 22:19
    آئو آئو آئو آئو .... و صدای ترمز ماشین سید... از خواب پراندن همه مان. آهو... یا به قول محلی ها مِرال یا همان مارال خودمان... آهو دیدن نمی دانی که چیست، آهو دیدن، آهو دیدن نمی دانی، آهو دیدن نمی دانی که چیست یک دسته آهو دیدن نمی دانی که چیست، برخورد صدای پایشان با علفها را در سکوت شب شنیدن نمی دانی که چیست آهو دیدن آهو...
  • خواب جمعه 23 اسفند‌ماه سال 1392 15:42
    خواب تو را می بینم خواب تو را خواب جای خالی ات گرمای تو که هنوز جایی همین حوالی در مشت های گره کرده من است خواب تو را می بینم خواب تو را خواب چشم های روشنت که انگار هزار سال است به جایی زل زده است خواب تو را می بینم خواب آن گل سرخ که دیروز اینجا کاشته بودندش تو نیستی رایحه اساطیری ات اما رهایم نمی کند خواب تو را می...
  • آن یار عیار جمعه 29 آذر‌ماه سال 1392 00:59
    من دوستی دارم با خاطرات عجیب فارق از نوستالژی های کودکی او پسرشجاع ندیده، سندباد، ممول... جنگجویان کوهستان، لینچان، هوسانیانگ، پینوکیو و خیلی چیزهای دیگر... نه اینکه حالا همه، این چیزها یادشان باشد ولی یک چند دقیقه ای وقت بگذاری یک چیزهایی یادشان می آید اما آی این رفیق ما... کلا هیچ چیزی نمی آید وقتی برق نداشته باشی !...
  • رویای رمانتیک جمعه 8 آذر‌ماه سال 1392 23:22
    از خودم می پرسم من اینجا چی کار می کنم. این حس عجیب... یکهو ناغافل به خودت میای و نمی دونی برای چی و چطور اینجایی که الان هستی قرار گرفتی. مثل اینکه خواب بوده باشی و در حال دیدن رویایی، کابوسی چیزی، دستی نوازشی بوسه ای آغوشی مشتی لگدی چیزی، تو رو از خواب بیدار میکنه. بعد، این توِ از خواب بیدار شده از خودش می پرسه من...
  • پیرهن سیاه سه‌شنبه 21 آبان‌ماه سال 1392 00:07
    پیرهن سیاه من کجا و پیرهن سیاه تو کجا. روی سیاه من کجا و ماه درخشان تو کجا. نیت من کجا و نیت تو کجا. باید از خارجین م‍َحرمش باشی و در مُحرمش باشی که تا خودت را با پیراهن به اجبار سیاهت در آینه نبینی یادت نیاید محرم است.لبخند بزنی بابت این یادآوری و نیت کنی قربة الی الله. اینبار دقت کردم، خیلی ها سیاه می پوشند. به قول...
  • پاک شدی؟ سه‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1392 19:23
    دنیای معمولی: تا خاک نشی پاک نشی* دنیای سیمانی: تا خاک نخوری پاک نشی پ.ن: * سید به پهلوون قلیچ بعد از باختنش
  • قطوفها دانیه؟ دوشنبه 15 مهر‌ماه سال 1392 20:20
    کارنامه ما که همچین محکم میدن به دستمون و بعد تو اون لحظه من موندم اگه اون زیگیل بچگیم رو دست راستم نباشه با اون همه هول و تکونی که به آدم وارد میشه از کجا بفهمم به زور دادن به دست راستم یا خودم مرام گذاشتم با دست چپ گرفتم که یه وقت سه نشه پیش بقیه ما رو با اینهمه تجدیدی با پارتی بازی میخوان ببرن ددر دودور. آخه من مثل...
  • پرواز مردنی است سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1392 23:13
    بر فراز فن های گریت کولر، پرواز هم مردنی است چه برسد به پرنده. پ.ن: جزییاتش بماند برای خودم پ.ن ۲: دردناک و تهوع آور پ.ن ۳: با احتیاط وارد شوید
  • بر آدم خسته ... جمعه 15 شهریور‌ماه سال 1392 20:23
    فشار سردرد خستگی خواب آلودگی انفجارهای گاه و بی گاه داد و بیداد کردن های بی وقت سر خودم و خدا چقدر مزه می دهد بعد از یک دعوای درست و حسابی با خدا و کلی کفر گویی بروی خیلی راحت کپه مرگت را بگذاری، ساعت را کوک نکنی و بدون آلارم ساعت چهار صبح از خواب بپری انگار نه انگار... فکر کنم خدا هم می داند بر آدم خسته حرجی نیست و...
  • یا ستار یکشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1392 19:34
    نمیدانم کی بود و کجا... قاری رادیو گفت اعوذ باالله... اشکم درآمد، خواست بیاید اما دور و برم شلوغ بود، نشد. فهمیدم چقدر دلم برای شنیدن و خواندنش زودْ زود تنگ می شود. آخرین ذکر یا ستارالعیوب بود. ازینها که پشت بندش یکی از این توبه های گردن کلفت و گردن شکن هست. از این قول ها که می دهی، زور می زنی پابندش بمانی. امیدوارم...
  • چشم های تو جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 08:45
    در انتظار چشم هایت نه در انتظار نگاهت که بی انتها و آرام است مثل دریای شب در انتظار لبهایت نه در انتظار دندان های مثل برف سفیدت نه در انتظار لبخندت که عمیق و شرور است مثل دریای شب و موهایت افشانه های سیاه دیروز موج های آن دریای شب هنگام و حالا قهوه ای ماسه های ساحل خیس خورده اش نرم و آرام خواستم بگویم از جسمت، نه جسمت...
  • این خرقه... این من خرد و خسته جمعه 18 مرداد‌ماه سال 1392 08:41
    بی سرانجام به دنبال زاویه ای گوشه جایی می گردم این من خرد و خسته را چال کنم قبر نه یکی از آن قصر های قارونیت را میخواهم همچین خوب خودم را زیر ثروت و مکنتش غرق کنم توبه نه به دنبال توبه و برگشت نیستم از راه عشق بی سرانجام، کدام برگشتن کدام کشک این خرقه که من دارم آلوده به همه آن چیزهایی است که نباید باشد عشق، شراب و...
  • بیگانه شنبه 11 خرداد‌ماه سال 1392 15:59
    لیست فیلم های دیده و ندیده را داشتم زیر و رو می کردم که به این فیلم پرومتیئوس برمی خورم. در واقع همان سکانس اول این فیلم را که برای امتحان کیفیت فیلم دیدم، فهمیدم که با یک فیلم خوب علمی-تخیلی طرف هستم. این فیلم که به اندازه کافی مطرح بود اما دلیل اینکه خواستم فیلم را ببینم اصلا کارگردان نامدارش رایدلی اسکات نبود بلکه...
  • اطلاع رسانی دوستانه یکشنبه 5 خرداد‌ماه سال 1392 17:58
    سال ها قبل، این یعنی حدودا سه سال پیش، آن زمان که عرق می ریختیم و جان می کندیم به جای انجام کارهای بافایده، یعنی آن زمان فکر می کردم این بی فایده و آن بافایده است. با فایده یا بی فایده، اصلا الان که همه چیز بی فایده است دیگر، چه فرقی می کند که چه کار می کردم یا چرا آن کار می کردم یا برای که... بعله سه سال پیش همین...
  • این روزها . . . چهارشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1392 03:24
    عاشقت هستم عاشقت هستم عاشق مثل همیشه مثل تمام شب هایی که مثل تمام حرف هایی که مثل تمام بوسه هایی که مثل تمام خاطراتی که خودت خوب میدانی با هم نداشتیم مثل تمام رویاهایی که از تو میبافتم مثل اینکه دنبال من میگشتی ؟ نمی گشتی مثل اینکه صدایم میکردی خیلی خفیف بدون اسم بدون صدا با چشم هایی که به رنگ شب است و من هم خیلی خفیف...
  • سال نو چهارشنبه 30 اسفند‌ماه سال 1391 12:59
    سال نو با همه بدبختی هایش نمی دانم چه چیزی دارد که از ندار ندارش تا دارای دارایش را به تحرک می اندازد فرق کسی که ترک موتور نشسته و با یک دست میوه ها را چسبیده و با دست دیگرش کمر همسرش را گرفته با کسی که دوبله پارک کرده با ماشین آخرین مدلش و دارد میوه های شب عید را بار میزند واقعا چقدر است... نمی دانم... از آن نمی دانم...
  • تو به کس ظاهر مکن یکشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1391 19:59
    ابر اگر از قبله خیزد ، سخت باران می شود شاه اگر عادل نباشد ، مُلک ویران می شود یک نصیحت با تو دارم ، تو به کس ظاهر مکن خانه یِ نزدیک دریا زود ویران می شود ...
  • عشق و حال نیمه شبان سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 02:10
    بلبل گلزار عشقم بال پروازم نیه تا له سوز دل بنالم کس هم آوازم نیه درده دارم ری و کوبم تا که دردم چاره کن راز دل افشا و کی کم چیونکه همرازم نیه درد عشقی ها له گیانم طاقتو صورم نمن سوز دل دیری بیانم حاجت سازم نیه حافظ کردی زوانم شعر من برهانمه شار کرمانشان عزیزان کم له شیرازم نیه - شعر: تمکین کرمانشاهی - آواز: محمدرضا...
  • 42
  • صفحه 1
  • 2