نمیدونم این شروه چیه که تو دوره های زمانی مختلف همیشه با من بوده و شنیدنش همیشه به عنوان یه گونه خاصی از موسیقی ما برام لذت بخشه
این نوای عجیب و غریب و آشنا برام دوست داشتنیه. منو میبره به سال های قبل، میبره به مکان های خاص...
کلا یه جوری میشم وقتی گوش میکنم... این یکی از سعید شنبه زاده اس
من منتظر تماس کسی نبوده ام
عاشقانه خراب کسی هم نبوده ام
صد بار چرخ خورده روزگارم و من
نه، منتظر سلام کسی نبوده ام
این سایه ها که هزار سال است با من اند و من
نه، سایه ی سایه های خودم هم نبوده ام
اینقدر بخت برگشت که راه رفتنم گم شد
درگیر واژه های او، درگیر دیوانگی خودم نبوده ام
هی واژه ها را او می نویسد واژه هایم را
من نه، شاعر معر های خودم هم نبوده ام
پ.ن:
واسه دردای تو قلبم حکم تخلیه گرفتم
انقده غصه نخوردم سو تغذیه گرفتم
آئو آئو آئو آئو ....
و صدای ترمز ماشین سید... از خواب پراندن همه مان.
آهو... یا به قول محلی ها مِرال یا همان مارال خودمان...
آهو دیدن نمی دانی که چیست، آهو دیدن، آهو دیدن نمی دانی، آهو دیدن نمی دانی که چیست
یک دسته آهو دیدن نمی دانی که چیست، برخورد صدای پایشان با علفها را در سکوت شب شنیدن نمی دانی که چیست
آهو دیدن آهو دیدن.... آه، او دیدن نمی دانی که چیست
پ.ن ۱: هوا خَش است، خیلی....
پ.ن ۲: بی تو دیگر غزل سایه ندارد لطفی :'( ... آه ازین باد بلاخیز که زد در چمنم
خواب تو را می بینم
خواب تو را
خواب جای خالی ات
گرمای تو
که هنوز جایی همین حوالی در مشت های گره کرده من است
خواب تو را می بینم
خواب تو را
خواب چشم های روشنت
که انگار هزار سال است به جایی زل زده است
خواب تو را می بینم
خواب آن گل سرخ
که دیروز اینجا کاشته بودندش
تو نیستی
رایحه اساطیری ات اما
رهایم نمی کند
من دوستی دارم با خاطرات عجیب
فارق از نوستالژی های کودکی
او پسرشجاع ندیده، سندباد، ممول... جنگجویان کوهستان، لینچان، هوسانیانگ، پینوکیو و خیلی چیزهای دیگر...
نه اینکه حالا همه، این چیزها یادشان باشد
ولی یک چند دقیقه ای وقت بگذاری یک چیزهایی یادشان می آید