درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

بر آدم خسته ...

فشار

سردرد 

خستگی

خواب آلودگی

انفجارهای گاه و بی گاه

داد و بیداد کردن های بی وقت سر خودم و خدا


چقدر مزه می دهد بعد از یک دعوای درست و حسابی با خدا و کلی کفر گویی بروی خیلی راحت کپه مرگت را بگذاری، ساعت را کوک نکنی و بدون آلارم ساعت چهار صبح از خواب بپری


انگار نه انگار...


فکر کنم خدا هم می داند بر آدم خسته حرجی نیست و زیاد سر به سرش نمیگذارد



این خدای بیکار با حوصله ی گوش شنوا ... این خدای خوب

یا ستار

نمیدانم کی بود و کجا... قاری رادیو گفت اعوذ باالله... اشکم درآمد، خواست بیاید اما دور و برم شلوغ بود، نشد. فهمیدم چقدر دلم برای شنیدن و خواندنش زودْ زود تنگ می شود.


آخرین ذکر یا ستارالعیوب بود. ازینها که پشت بندش یکی از این توبه های گردن کلفت و گردن شکن هست.  از این قول ها که می دهی، زور می زنی پابندش بمانی.


امیدوارم آن روز مثل هارد کامپیوترم که ظاهرن همه اش پریده، آن من ِمحتاج ِیا ستار بی نیاز که نمیشود، کم نیاز شده باشد، پاک شده باشد.