درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

فیلم خوب از برای ما؛ نه فقط من


ما عطای جشنواره را به لقایش بخشیدیم، در رشت. شاید هم سینما رفتن را اصلا.


با سینماهای مسخره و بی کیفیت و کهنه و کوچکش. هر کدام به یک عیبی دچارند بالاخره. با متصدی های بی ادب سینما. و با مسئولین برگزاری این مثلا مراسم فرهنگی بی ادب تر.


بیشتر از ظرفیت دو سالن سینما بلیط توزیع کرده اند به جای معذرت خواهی که بلد هم نیستند به همت سال های طولانی کار فرهنگی و پشت میز نشینی و مدیریت و زورگویی، دو قورت و نیمشان هم باقی است.

ادامه مطلب ...

تصویر یک رویا

چقدر فرصت برای با هم بودن کمه

انگار نه انگار یک عمر زندگی کردیم

 

همین دیروز بود انگار

خوشحال و سر مست محکم کوبید روی زانوهام و گفت فامیلیم با هم مثلا، بیشتر همدیگه رو ببینیم.

 

دیداری در کار نبود.

خبر بعدی خبر مرگش بود.

از رنجی که می برند

بال های آویزان و دم های قیچی شده و در هول و هراس زنده ماندن و مردن و له شدن زیر دست پا.


مگر قلب کوچکش چقدر جان دارد، هی بکوبد به سینه اش.


مای مثلا اشرف مخلوقات چه مان شده است، نمی دانم. اما بد نیست دلمان کمی درد بگیرد...


از رنجی که می برند.