درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

مسخ

آرایش نکرد. آرایش نمیکنه.

 

مقنعه اش رو سرش کرد. کوله پشتی شو برداشت. در یخچالو باز کرد و یه چیزی خورد.

 

چادرشو سرش کرد و زد بیرون. ساعت پنج صبح زیاد شلوغ نیست.

 

با آرامش قدم زد تا به پارک رسید. قرارشون ساعت شش بود.

 

پاشو که توی پارک گذاشت زیپ کوله رو باز کرد و چادرو چپوند توش. مسیرشو به سمت دستشویی پارک عوض کرد.

 

آرایش کرد و رفت سمت قرار.

 

بچه ها رو که از دور دید آستیناشو زد بالا....

 

 - سلام نازی

 - سلام ثمیه