درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

آن یار عیار

من دوستی دارم با خاطرات عجیب

فارق از نوستالژی های کودکی


او پسرشجاع ندیده، سندباد، ممول... جنگجویان کوهستان، لینچان، هوسانیانگ، پینوکیو و خیلی چیزهای دیگر...


نه اینکه حالا همه، این چیزها یادشان باشد

ولی یک چند دقیقه ای وقت بگذاری یک چیزهایی یادشان می آید

  ادامه مطلب ...

رویای رمانتیک

از خودم می پرسم من اینجا چی کار می کنم. این حس عجیب...


یکهو ناغافل به خودت میای و نمی دونی برای چی و چطور اینجایی که الان هستی قرار گرفتی. مثل اینکه خواب بوده باشی و در حال دیدن رویایی، کابوسی چیزی، دستی نوازشی بوسه ای آغوشی مشتی لگدی چیزی، تو رو از خواب بیدار میکنه. 


بعد، این توِ از خواب بیدار شده از خودش می پرسه من اینجا چه کار می کنم. زمان میگذره و هر چی منتظر مشتو لگدو و باقی قضایا میشی، ضربه متکایی یا حتی فریاد پاشو بسه دیگه ای بلکم از این کابوس بیدارشی، تلخی لِمون لایک* قضیه تو رو وادار به زدن یه لبخند تلخ میکنه.


من اینجا چی کار می کنم.


پ.ن ۱ - ابرهای همه عالم شب و روز  در دلم می گرید


پ.ن ۲ - گلچهره مپرس آن نغمه سرا از تو چرا جدا شد/ گلچهره مپرس پروانه تو بی تو کجا رها شد... مپرس ...



Lemon Like*

http://hashoot.blogsky.com/1390/09/29/post-19/