درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

اثر او

اثر او آنچنان است 

که دوست دارم سر روی زانوانش بگذارم

وقتی برایم قصه می گوید

 و هی زار زار گریه کنم

او آنچنان است

که درون جمع هم دست می کشد روی سرم 

بی هیچ خجالتی

و من سر روی شانه اش میگذارم

بغض می کنم 

و او با من حرف میزند

و وقتی من با او حرف میزنم حواسش هست

حتی وقتی خودم هم حواسم سر جایش نیست

آنچنان است

این رفت و آمد دوستانه

که گاهی خیال می کنم

اگر از او بخواهم

کوه ها را جا به جا می کند و ابرها و دریاها را به هم می ریزد

اثر او آنچنان است

که نمی دانم کدام عاشق تریم

اما می دانم

اگر اندازه او عاشق باشم عالمی را بس است

از اثر اوست که روزم شب و شبم روز می شود

اثر او، آنچنان است

که واژه هایم دست و پایشان را گم می کنند آخر سر

و فقط مجبورند بگویند دوستت دارم




نظرات 2 + ارسال نظر
سعیده یکشنبه 15 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 10:52 ق.ظ

سلااااام
خیلی زیبا بود. از خوندنش لذت بردم....

شاد باشید همیشه....

خیلی سلام

ممنون. لطف دارید

محسن پنج‌شنبه 26 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 01:52 ب.ظ http://after23.blogsky.com/

شک دارم به اندازه ی او عاشق نباشی. چرا که سرت یا بر زانوی اوست و یا بر شانه اش. مگر چند نفر در جهان هستند که می توانی این کارها را با آن ها بکنی؟

منم شک دارم باشم.
چون هیچ کس اندازه اون عاشق نیست.

کلا یه نفر مستقیم زد به هدف من، اونم مجبورم کرد نظرشو پاک کنم.

شعر که نیست معره، از ظن خود یار کننده اس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد