درد دل با دیوار
درد دل با دیوار

درد دل با دیوار

مسخ

آرایش نکرد. آرایش نمیکنه.

 

مقنعه اش رو سرش کرد. کوله پشتی شو برداشت. در یخچالو باز کرد و یه چیزی خورد.

 

چادرشو سرش کرد و زد بیرون. ساعت پنج صبح زیاد شلوغ نیست.

 

با آرامش قدم زد تا به پارک رسید. قرارشون ساعت شش بود.

 

پاشو که توی پارک گذاشت زیپ کوله رو باز کرد و چادرو چپوند توش. مسیرشو به سمت دستشویی پارک عوض کرد.

 

آرایش کرد و رفت سمت قرار.

 

بچه ها رو که از دور دید آستیناشو زد بالا....

 

 - سلام نازی

 - سلام ثمیه

نظرات 3 + ارسال نظر
سعیده پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 07:17 ب.ظ

سلااااااااااام
"مسخ " کلمه ی جالبی ست آنقدر که گاهی مرا شدیدا به چالش می کشد.

اما املا 19 : "سمیه "
البته اگه منظورتون این اسم بود

من همیشه یاد اون سوسکه تو کتاب کافکا میوفتم

منظورم "ثمیه" بود... "سمیه" رایج تره ولی هر دو املا درسته...
در ضمن ثمیه من مسخ شده

سعیده دوشنبه 22 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 01:37 ب.ظ

تا به حال کتابی از کافکا نخوندم.
بعله
موفق باشید.

منم نمیگم نخونین

کتابای کافکا با این همه غم و غصه خودمون چی میشه!

بعله.. شمام همین طور

غریبه جمعه 26 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ب.ظ

شخصیت بینظیر یک سوسک!!!
خیلیه وقتی با خودت صادق باشی و بگی یه سوسک تو زندگیت اینقد تاثیر گذاره...
با این مسخ خاطره ها دارم
خیلی خاطره

زیبا بود
ممنون از ضیافت کلمات
شاد باشی

من هم خاطره ها دارم... این کتابو خیلی دوست دارم

هر چند که خیلی غمناکه

قربونت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد